خودم 1 -
آخه تو چرا از اسرائیل نمی ترسی . از سلطه ای که کلاً ارتشه . از سلطه ای که می دونی اون قدر ها هم بُلُف نیست . می دونی تو ذرات خانه هاش چه خبره . می دونی شیش روز که چه عرض کنم شیش ساعته چی به روز ارتش های عربی آورد . از سلطه ای که معلوم نیست اون به آمریکا زور می گه یا آمریکا به اون . از سلطه ای که سازمان اطلاعاتیی داره به اسم موصاد . این اسم نمی ترسونتت . موصادی که می دونی شب خوابهای خیلی از امرای خیلی از کشور ها جاسوساشن . سلطه ای که از هیچ کس و هیچ چیز نمی ترسه همون طور که صبرا و شتیلا همون طور که قانا همون طور که جنین . همون طور که قطاع غزه همون طور که صور همون طور که .... . سلطه ای که موجودیتش به نیروی نظامیشه . سلطه ای که با لابی بازی هاش کاری کرده که کافیه یه سوت بزنه تا آمریکا موشک لیزری براش بفرسته ، عربستان بنزین هواپیماهاش رو بده ، از آفریقای جنوبی بگیر تا آلاسکا تا پاکستان تا ترکیه حتا همین روسیه تا ... براش نیروی نظامی میفرستن . سلطه ای که هدف از تشکیلش تسلّط بر بین النهرین بود که کاش به همین بین النهرین قناعت می کرد . سلطه ای که نود درصد که چه عرض کنم یه جورایی صد درصد مسلّط به رسانه های دنیا است .سلطه ای که علناً و رسماً میگه به ذرات خانه های هسته ای ایران حمله می کنیم و از سلاح های خارج از کنواسیون استفاده خواهیم کرد و می دونی اگه تا اینجا بیاد فقط به زرات خانه ها اکتفاف نمی کنه . سلطه ای که می دونی حزب الله چون یه نیروی چریکیه و جنگش با اسرائیل پارتیزانی بوده تونسته یه زره بچزونتش . سلطه ای که میدونی همه طرفه محاصرش هستی . سلطه ای که میدونی اگه اراده کنه به راحتی می تونه همین اینترنتت رو هم مختل کنه . سلطه ای که روی نوشابه های که سر سفرهی اردو های راهیان نرومون هم نوشته لا محمد لا مکه . نوشته که هر پنیی که می دی میاد تو جیب من و تو باز هم اون نوشابه رو می خوری . کشوری که هر جا تونسته سیستم ضدّ موشک بالستیکی پاتریت گذاشته که عمراً موشک های شهاب سه مون بهش برسه. آخه تو با اعتماد به چی از اسرائیل نمی ترسی
خودم 2-
و الله خیر حافظ و هو الرحمن الرحیم . اگه به کلمه الله بیشتر دقت کنی و خیر رو بفهمی و بدونی چرا باز هو آورده و معنای رحمن رو درک کنی و با شنیدن رحیم اشک تو چشمات جمع بشه بسّه . بس که هست یه چیزی هم زیادیه. بسه که از عاقبت اینکه بدون شوهر با پسرت بری تو شهری که مردمش به خونت تشنن نترسی . از تیغ گذاشتن زیر گلوی پسرت نترسی. از رفتن به در بار فرعون و دعوتش به خدا پرستی نترسی . از تو روی کفار قریش در اومدن نترسی . ازتک و تنهایی پشت به خداهای بت پرستها کردن نترسی . از خوابیدن تو بستری که می دونی امشب زیر تیغ پاره پاره می شه نترسی . از قایم شدن تو غاری که قطعاً اون غار رو پیدا خواهند کرد نترسی. از ایستادن پشت دری که چهل مرد قصد شکوندنش رو دارند و تو یک خانم بارداری نترسی . از خوردن سم با اینکه می دونی سمّه نترسی .
از با هفتاد و دو نفر جلو لشکر یزید ایستادن نترسی از با هفتاد و دو نفر جلو لشکر یزید ایستادن نترسی .از با هفتاد و دو نفر جلو لشکر یزید ایستادن نترسی از با هفتاد و دو نفر جلو لشکر یزید ایستادن نترسی . از با هفتاد و دو نفر جلو لشکر یزید ایستادن نترسی . از با هفتاد و دو نفر جلو لشکر یزید ایستادن نترسی . از با هفتاد و دو نفر جلو لشکر یزید ایستادن نترسی . از با هفتاد و دو نفر جلو لشکر یزید ایستادن نترسی . از با هفتاد و دو نفر جلو لشکر یزید ایستادن نترسی .
انتم تقاتلون ابناء رسول الله . انتم تاقتلون ابناء علی ولی الله . انتم تقاتلون ابناء الحسن و الحسین ابناء رسول الله انتم تقاتلون رجال لا یملک احد ایمانهم فی الارض
نظرات دیگران:
نظرسر در نمیارم . این چه کاری بود آخه . اشدائو علی الکفاری گفتن . عدم ضعف مقابل عدوی گفتن . برگشتی صاف صاف توروی اون همه دوربین نگا کردی و گفتی آزاد . فکر نکردی که با این کارت امید و آرزویی که تو دل خانوادهی دیپلماتهای اسیر شده به وجود اومده بود رو لگد مال کردی . صاف صاف نگاه کردی گفتی آزاد . پیش خودت فکر نکردی که همین انگلیسیهایی که نمی دونم به چه مناسبت به هشون هدیه دادی فردا بر میگردن می گن ، ایران ضعیف ایران ترسو .
چقدر باید فسفر بسوزونیم تا بفهمیمت . ها ااا . چقدر ...
...........................................................................
راستی طرح بنر پشت سریت چی بود ؟
حرم نبی و بود و یه آیه که به سه زبان نوشته بودن
و اعتصموا بحبل الله جمیعاً ولا تفرقوا ؟
شاید هم منظورت همین بوده . ها ؟!
نظرات دیگران:
نظرنظرات دیگران:
نظراون همه آدم کشته شدن که شما اسمشون رو گذاشتید شهید . اون همه آدم اون همه سال اسیر شدن که اسمشون رو گذاشتید آزاده . اون همه آدم دست و پا و چشمشون رو از دست دادن که اسمشون رو گذاشتید جانباز .
که چی ؟
نه . واقعاً که چی بشه ؟
گیریم اولاش دفاع بود . خب دستتون درد نکنه از ناموسمون دفاع کردید . از اسلاممون . از کشورمون . خدا خیرتون بده.
آخه چرا همون اول قطعنامه رو قبول نکردید . چرا جنگ این همه طول کشید . چرا باید جنگ رو اون قدری طول می دادی که مین هاش الان زیر پای من و امثال من منفجر بشن . اون همه گفتید راه قدس از کربلا، راه قدس از کربلا، که چی . نه به کربلا رسیدید نه به قدس .
الان چی دارید ؟
یه مسجد جامع خرمشهر دارید .
مسجدی که بچه های سیزده سالش برای اینکه خرج نون شبشون رو در بیارن که شب گرسنه نخوابن ، برای خرج دفتر کتاب خودش و خواهر کوچیکش ،که این ترم هم مثل ترم قبل همهی نمره هاشون بیست بشه . آدامس موزی می فروشن
الان چی دارید ؟
یه چند صد متر زمین که هر سال یه کلّی نفر آدم می برید اونجا بهشون می گید این جا سه راه شهادته . اینجا این قدر نفر آدم مردند . اینجا شلمچه است . اینجا زمینش بوی کربلا میده . اینجا فکه است اینجا صد و بیست شهید تفحص کردن .
الان چی دارید ؟
چند هزار هکتار زمین که به جای اینکه گندم و سبزی و گوجه و خیار و خرما ازنخل ها و زمین ها و بوته زارهاش درو کنید باید متر به متر زمین های جلگه ایش رو شخم بزنید بلکه بتونید مین هایی که خیلی هاش رو هم خدتون کاشتید رو در بیارید .
الان چی دارید ؟
چند تا ریهی درب و داغون که هر کدومشون دارن یه گوشه ناله می کنن .
الان چی دارید ؟...
چی؟
صد سال دیگه هم داد بزنید انرژی هسته ای حق مسلم ماست .
داد بزنید .
ببینیم به کجا می رسید .
----------------------------------------------------------------------------------------------
تصویر تزئینی نیست (بهارتون مبارک)
بهار شده . هنوز اون گلی که می گن باهاش کل دنیا بهاری میشه نیومده .
نظرات دیگران:
نظرمن که باور نمی کردم اونجا کربلا باشه . نه اینکه ایراد از اونجا باشه ها نه . ایراد از دل زنگ زدهی من بود که باور نمی کردم اون جا کربلاست .حتی بعد از اینکه خارج از برنامه رفتیم زیارت یه شهید تازه تفحص شده که اسمش هم ((حسین)) بود . حتی بعد از اینکه خاک شلمچه بوی خاک کر بلا می داد . حتی بعد از اینکه طلائیه مقر حضرت اباالفضل العباس . حتی بعد همهی اینها من باورم نمیشد که امسال هم سالم رو تو کربلا شروع می کتم . مر حوم مظفر توی یکی از کتاب هاش که یادم نمیاد کدوم ، برای فرق بین باور و ایمان مثال قشنگی میزنه ؛ میگه همهی ما می دونیم که مرده به انسان هیچ آسیبی نمی رسونه حتی حاظریم پای این حرفمون قسم بخوریم . ولی کدوممون حاظره که شب تا صبح توی یه اتاق تاریک خلوت وسط یه بیابون بقل دست یه مرده بخوابه . حتی من باور داشتم که اونجا کربلا بود ولی ایمان نه . اینکه گناه نبود . فقط می خواستم قلبم مطمئن بشه اونجا کربلاست . خواسته زیادی نبود که . همین . یه نشانهی قوی تر می خواستم . حضرت ابراهیمش که حضرت ابراهیم بود از خدا یه نشانه برای معاد خواست . که به خدا گفت کی یطمئن قلبی بلکه قلبم مطمئن بشه . برای اینکه باور می کردم اونجا کربلاست باید پاپتی راه رفتن یه دختر سه چهار ساله رو بهم نشون می دادن . تا باور کنم . باید پا پتی روی رمل راه رفتن دختر سه ساله ای رو بهم نشون می دادن که همش نگران بود نکنه تو پاهاش خار بره . پا پتی راه رفتن دختر سه چهار ساله ای که دستش توی دستای باباش بود و هر وقتی پاهاش یه زره سر می خورد داد میزد آخ بابا . دختر سه چهار ساله ای که دستاش به دستای باباش بود نه زنجیر . دختر سه چهار ساله ای که پاهاش توی رمل نرم و خنک بود . نه خار مقیلان و سنگ لاخ داغ . دختر سه چهار ساله ای که توی هوای خنک بهار ی راه می رفت نه تو آفتاب صحرایی بیابون . همین برام بس بود . بس بود که باور کنم اونجا کربلا بود . کربلای خصوصی ایران . باور کنم که آقا روم رو زمین نزده بود . امسال هم کربلا برده بودم . دقیقا همون موقعی که پارسالش کربلاش بودم .
الوعده وفا .
نظرات دیگران:
نظر