نظرات دیگران:
نظرچقدر دوست داشتم مثل بچگیامون خم بشم و لای پاهای جمعیت دونه دونه نقل جم کنم . چقدر دوست داشتم مشتای پر از نقلم رو به دوستام نشون بدم و پز بدم که من بیشتر از همه نقل جمع کردم . چه لباسای قشنگی پوشیده بودی ها . سفید سفید . . خوش به حالت شب عروسی حاجی هم شدی ها اا . پدرت وقتی فهمید حاج آقای نجمی یه طواف به نیابتت رفته خیلی خوشحال شد . حتی گفت این قشنگ ترین خبر زندگیم بود . حسن جان بی خود نبود که اون همه خنده رو و خوش اخلاق بودی . ان القصن ان لم یشابه اصله حطبوا . پدرت خیلی خوشحال بود . حتی وقتی نزدیک خونهی بختت میشدی بلند بلند میگفت پسرم خوش اومدی؛ پسر رشیدم خوش اومدی .آخرش هم فرستادیمت خونهی بخت ؛ چه خونهی قشنگی بود ؛ ساده ی ساده .
راستی بگو ببینم شب اولی کیا اومدن دیدنت . میدونم که منکر و نکیر نمی تونستن نور صورت قشنگت رو تحمل کنن . بالاخره اون همه نماز شب این جور جاها بدرد می خوره دیگه . زیاد ازیتت نکردن .یه چند تا سوال که جواباشون رو از بر بودی . بعد از اونا اول از همه آقات حسین اومد دیدنت . وای که چه خوش گذشت . نه ؟ حسن جان خونه بختت خیلی قشنگ بود . شب اولی خیلی خوش گذشت . نه ؟.
نظرات دیگران:
نظرلطفا اولین حرفی که به ذهنتون میرسه بعد از شنیدن جمله زیر تو کامنت دونی بفرمایید
صدام رو خفه کردن...
نظرات دیگران:
نظرچند وقتیه که شبکه سه هر شب حدود چهل پنج دقیقه ای میدون جنگ بین مدرنیته و سنت گرایی رو تو قالب طنز شبانهای به اسم باغ مظفر پخش میکنه .
جامعهی مدرن :
آقای بردبار : پدری که دیوارای اتاق دخترش رو می خواد برا پسرش شونه تخم مرغ بکشه که پسرش و دوستاش برن اونجا تمرین خوانندگی بکنن . بد دهن . کسی که شرکتشون رو برای رفتن به استادیوم تعطیل میکنه . تو یه سکانس ، دارت رو که میتونه نماد مدرن ها باشه رو به عکس جد بزرگ مظفر خان میزنه .
زن آقای بردبار(اسمش رو نمی دونم) : همیشهی خدا نیش باز . بدون حد مرز . تو یه سکانس مظفر خان داشتن تیله بازی می کردن که بردبار و زنش میان تو و برد بار شروع می کنه به بازی و زنش براش کف میزنه . مظفر خان به بردبار می گه ما عادت داریم زنها را در اندرونی بگذاریم ( فوتبال و استادیوم آزادی و حضور زنان و ....)
نازی:فیمینیست . عصبی . با چرب زبونی و تعریف تونست رگ خواب مظفر خان رو بدست بیاره .
نیما : علکی خوش . بی خیال . الاف . شلخته. خوش!
جامعهی سنتی:
مظفر خان : یک آدم مستبد و پدر سالار که از لقب خون آشام اعظم زر گنده ای کلی لذت می بره . و به اصول شدیدا پایینده . که همه باید سر میز غذا باشن و .....
فروغ دختر مظفرخان : پر ادعا . زیادی سنگین . مغرور .
حیف نون: دزد . هیچی ندار و از همه چی راضی . نادان .
کامران :حلقه اتصال بین دو نسل
طبیعیه که زور و بازوی طرف مدرن ها با توجه به جذابیتها یی که زندگیشون داره از طرف سنتی ها بیشتره . ولی باید منتظر موند و دید که مدرنیته ای که قراره پیروز این جنگ بشه چه مؤلفه هایی داره و کدوم خصوصیات جامعه سنتی رو میکوبه .
بد دهنی ( آقای بردبار ) لودگی (نیما) زن سالاری (نازنین) کلاه برداری(جمشید) و خیلی موارد دیگه رو میشه به عنوان شاخصه های پنهان مدرنیتهی باغ مظفر البته تا اینجای داستان دونست .
نظرات دیگران:
نظرپریشب یه زیر دریایی ناشناس که قابلیت گریز از رادار داره به یک ناو آمریکایی که نزدیکی های آبهای چین بود یک اژدر میزنه . ناو هم که وضعیت رو وخیم میبینه یک موشک به جنگنده چینی که از اون طرفا رد میشد میزنه و باعث سقوطش میشه . این میتونست شروع یک جنگ جهانی باشه ، که قهرمان داستان وارد قصه شد و همه آدم بد هارو کشت و نقشهی رئیس یکی از خبر گزاری هارو که می خواست با این برنامه یک جنگ راه بندازه و خودش کلی سود کنه رو بر ملا کرد . ( اول داستان بعد از کلمه پریشب این عبارت رو قرار دهید . شبکه سه یه فیلم سینمایی پخش کرد که داستانش این بود)
حماس و فتح بد جوری افتادن به جون هم . جای قهرمان داستان خیلی خیلی خالیه . الاناست که پیداش بشه .
نظرات دیگران:
نظر