چهار)احمدینژاد دست غلامعلی مجاهد را بوسید!!!
بعد از اعلام نهمین ریاست جمهوری آقای دکتر یک سفر به مشهد داشتم. همان موقع هم آقای دکتر، احتمالاً برای شکر گذاری مشهد رفتند. ساعت چهار برای زیارت حرم بودم. اطراف حرم بیشتر از حد معمول شلوغ بود. متوجه شدم که آقای دکتر برای زیارت آمدند.
از سمت صحن انقلاب به طرف ضریح نرده کشیده بودند و یه قسمت کوچک از ضریح خالی شده بود که آقای دکتر بیایند زیارت کنند و بروند. مردم دور نرده ها جمع شده بودند تا اینکه آقای احمدی نژاد آمندو بعد از سلام و صلوات مردم رفتند همان قسمت ضریح که خالی شده بود. یک مقدار که گذشت اطراف نرده ها خلوت تر شد.
با خودم حساب میکردم که آقای احمدی نژاد که برود آن قسمت برای زیارت خلوت میشود. چسبیدم به نرده ها که وقتی آقای دکتر رفتند جزو اولین نفرهایی باشم که به آن قسمت داخل میشود.
طبق معمول همیشه محافظ ها مسئله را خیلی جدی گرفته بودند. حتی داخل حرم که ورود یک دوربین عکاسی ساده هم ممنوع است.با خودم فکر میکردم آقای احمدینژاد که دم از بین مردم بودن و مردمی بودن و این جور حرفها میزد پس این محافظ بازی ها چیست. همین هارا با خودم میگفتم که یکی از محافظ های آقای دکتر آمد جلو و به یکی از خدام گفت که (آقای دکتر میگه بزار بیست نفر بیان تو برای زیارت)تاکید میکنم با خودم میگفتم و تاکید میکنم چه حرف مزخرفی با خودم میگفتم.
من اولین نفری بودم که رفتم تو و جای شما خالی یک پای ضریح بوسی اساسی و یک زیارت خلوت خلوت. بعد از زیارت یک کناری ایستادم که وقتی زیارت آقای دکتر زیارت تمام شد برویم و یک ابراز ارادتی بکنیم. با خودم میگفتم دستش را نمیبوسم چون معمولا دست علما را میبوسند. با خودم حساب کردم که شانه اش را میبوسم و نهایت نهایتش رو بوسی میکنم .
زیارتشان که تمام شد به سمت من میآمدند و من به سمتشان میرفتم که نمیدانم چی شد یک هو سیل ملت ریختند طرفمان و آن یکی پرید روی دکتر و این یکی شوت شد اندر هوا و محافظ ها جوش آوردند و من چیزی نفهمیدم جز اینکه دکتر دستش را بلند کرد و من دستش را گرفتم و آقای دکتر دستم را بوسید و ... آقای دکتر دستم را بوسید؟!!. آقای دکتر دستم را بوسید. آقای دکتر احمدینژاد چرا دستم را بوسید؟ من آقای دکتر را نبوسیدم. آقای دکتر دست من را بوسید.
چه فکر های مزخرفی میکردم. با خودم میگفتم نهایتاً رویش را میبوسم. واقعا آقای دکتر دستم را بوسید؟ واقعا آقای دکتر دستم را بوسید. چرا باید دستم را میبوسید. واقا دستم را بوسید. بوسید. چرا؟
آنجا نه دوربینی بود و نه اصلا کسی درست و حسابی متوجه میشد. چرا دست من را بوسید.؟
نظرات دیگران:
نظرنظرات دیگران:
نظرنظرات دیگران:
نظریک) شب آخر تبلیغات دور اول
به دو دلیل خیلی دیر تبلیغات را شروع کردم. یکی امتحانات و دیگر اینکه منع شده بودم(منع قانونی و شرعی).
اولین شبی که تبلیغات را شروع کردم، شب آخر تبلیغات دور اول بود. همان شبیکه نزدیک بود یک دعوای مفصل با ستاد معین راه بیفتد آنهم از زیر سرمن.
همانشبی که خیابان صفائیهی قم مرز بندی شده بود. محوطهی تبلیغات هر ستاد چند ده متری دور ورش بود و احمدینژاد که در صفائیه ستاد نداشت؛ پس همهی صفائیه برای احمدینژاد.
همانشبی که یادش بخیر یک زانتیا این خیابان را هی رفت و دوباره رفت و سه باره رفت و... . همان زانتیایی که حسین (نوهی آقای مصباح) در صندوق عقبش نشسته بود و عکس احمدی نژاد دستش گرفته بود.
همان شبی که بایک پژو احمدینژادی و چهار نفر آدم کل قم را گشتیم و پوستر چسباندیم و بروشور پخش کردیم و... .
همان چهار نفر آدمی که سر نترس داشتیم و انداختیم دنبال تیوتای آقا سید علی. همان آقا سید هلیی که خیلی بیسر و صدا آمده بود جمکران. شاید برای موفقیت احمدی نژاد دعا کند. شااااااید. یادش بخیر صورت خندان آقا.
یادش بخیر کتکی که از نیروی انتظامیقهرمان خوردیم. ما چه حقی داشتیم که ساعت هشت صبح عکس های قالیبافی که روی عکسهای احمدی نژاد چسبانده شده اند را بکنیم. حتی اگر عکس ها را جلوی چشمان خودمان روی عکسهای احمدی نژاد چسبانده باشند.
پن یک)به طول پنج شب . پنج خاطره از طول تبلیغات را در پنج پست مینویسم . چون واقعا در یک یادداشت نمیگنجد یک عمر تجربه.
پن دو) دعوت شده های من = ستاره دریای * حزب اللهی!! * ...ناتانائیل * طلبه ای از نسل سوم * شیعه مذهب برتر * فصل انتظار * صدای سکوت * شهریوری 62
نظرات دیگران:
نظروقتی سند تو آل میکردم (( اینجا دارد میلرزد . اگر مردم حلالم کنید)) دستام میلرزید.
از چی؟ نمیدونم؟از اینکهدارم میمیرم؟ مگر مرگ ترس دارد. خب آره که ترس دارد. چرا باید ترس داشته باشه؟ مگر مردن شاخ و دم دارد؟بالاخره همه میمیرند. نمیمیرند؟ میمیرند.
از کجا معلوم امشب زلزله نیاد و من زیر آوار نمانم. از کجا معلوم اصلا همین الان سکته نکنم بمیرم. اصلاً از کجا معلوم کلاغ سر کوچه نیفتد و من بمیرم؟!
اینها مهم نیست؟ پس مهم چیست؟ من از چهمیترسم؟ چرا من باید بترسم؟ من ... من آماده امم ؟! چرا سند تو آلی که فرستادم حلالم کنید بود. اگه الان بیفتم بمیرم با خودم چی بردم اون ور؟ غیر از گناه. غیر از کثافت. غیر از لجن. هاااا. تو کولهام چهل تا دعای عهد پیدا میشه؟ میشه؟ ببین دعای عهد رو نگفتم هااا. دعای عهد دارم؟!؟ دارم؟!؟ دریغ از حتی یکی. دریغ.
................................
پن 1) خوبه هااا. بد نیست خدا هر چند وقت یک بار، یکی از همین زلزله ها بفرسته که بلکه شاید احیاناً یکزره بترسیم. نه!.
پن 2) برا پا نگار بالایی متاسفم!
پن 3) آیا من همونیم که ... ؟؟؟
پن 4) لینک دانلود دعای عهد
_______________________________
پویا: بعضی آدمها با یه زلرله کوچولو بیدار میشن و یه خرده به خودشون میان ولی خیلی از آدمها تا خودشون رو توی قبر نبینن باور نمیکنن که مرگ برای خودشون هم هست.....خانوم ناظم: نمیدونم این مدل عبرت گرفتنها نتیجه اش تا چه مدت دوام داره؟؟ اصلا نتیجه هم داره؟ اصلا مگه ما هم میمیریم ؟ نه بابا مرگ برا همسایه هست و استانهای همجوار...محیا مهدوی میدونید هر صحنه ای که میبینید هر چیزی که میشنوید هر اتفاق هر سخن هر کار هر چیزی همه و همه هر کدوم یه زلزله ست. برای اینکه به هوش بیایم. ....خانگل زاده همه ما باید برای رفتن آماده باشیم .حالا تا چقدر آماده ایم را خودمون میدانیم وخدا خودمان سید محسن موسوی پس همیشه بلا آنگونه که ما فکر میکنیم بلا نیست و برعکس .
نظرات دیگران:
نظر