سفارش تبلیغ
صبا ویژن



دو) کشکی کشکی وارد اتاق فکر ستاد مرکزی احمدی نژاد شدم.
شروع دور دوم را دیگر پایه‌ی ستاد احمدی نژاد بودم. صبح تا شب و شب تا صبح. خدا ببخشید دروغ‌هایی که به مادرم می‌گفتیم که ((اوووووووه  نمی‌دانی اینجا چه خبر است. غذا همش جوجه کباب و چلو کباب و شربت و شیرینی و بخور بخوریست اساسی)) ولی چه فایده آخرش که فهمید. رجوع شود به سه.

ستاد مرکزی دکتر یک خانه‌ی اجاره ای قدیمی بود. یک اتاقی بود که روی هر کسی باز نمی‌شد. اسمش را گذاشته بودند اتاق فکر. معمولا مسئولان ستاد آنجا می‌‌نشستند.
به طور کاملاً کشکی و به عنوان تایپیست وارد اتاق فکر ستاد مرکزی احمدی‌نژاد شدم. بدون اینکه کسی بشناسدم. بدون اینکه اصل و نسبم را بدانند و اینکه از کجا آمده‌ام آمدنم بهر چه بود. یکی از اون اتاق اومد بیرون و داد کشید تایپیست کسی هست. من هم داد کشدم من تایپیستم. اون‌هم داد کشید بیا اینجا. من هم داد کشیدم باشه
به همین کشککی وارد اتاق فکر ستاد مرکزی احمدی نژاد شدم و از تایپ نامه‌ها برای ستاد مرکزی تهران بگیرید تا آپ‌دیت سایت و رایت سی‌دی و حتی بعضاً طراحی پوستر انجام دادم.
این کشی کشی ها آن‌قدر ادامه داشت تا اینکه یکی از اعضای اصلی اتاق فکر شدم. کاملا کشکی . بدون اینکه کسی من را بشناسد. بدون اینکه بدانند از کجا آمده‌ام آمدنم بهرچه بود.
اصلا کسی به فکر شناسایی اصل و نسب کسی نبود. اینکه شغل بابایش چیست و اینکه اصلاً شاید فلانی جاسوس باشد و بهمانی نفوذی هیچ اهمیتی نداشت. 
تبلیغات ستاد احمدی نژاد با ماژیک نوشته های روی کاغذ شروع شد. این داستان و افسانه و مظلوم نمایی نیست. یکی از اون ماژیک نوشته های بزرگ که تا آخر هم روی دیوار اتاق فکر، تو چشم می‌زد ((هدف مقدس است))بود. و واقعاً تمام کار های ستاد حول همین یک جمله می‌چرخید. مهم نبود کی از کجا اومده یا اصلا چرا اومده و ... . مهم این بود که هدف مقدس است . همین.


علی ::: دوشنبه 86/4/4::: ساعت 12:0 صبح

 نظرات دیگران: نظر



 
Yahoo mail