سفارش تبلیغ
صبا ویژن



بی خیال!


ساعت شش و نیم است و چهار‏تومن از این طلب‏کارم؛ هشتاد و پنج تومان هم از آن‏یکی.

بیست و شش تومان به فلانی بده کارم و سه و پانصد به بهمانی. شش تومان هم به آقای عینک فروش؛کلی هم به خدا .

خیالی نیست! فکر می‏کنم آقای شتر آدرس در خانه‏ی من یکی را نداشته باشد.

 

 

 



علی ::: سه شنبه 86/9/27::: ساعت 6:3 عصر

 نظرات دیگران: نظر



وقتی پرپر می‏زنید که عشقتان پرپر نشود زجر را می‏فهمم ولی ذوق را نه. توی کیف لای کاعذ ها و نامه ها و بین جزوه‏‏های فلسفه‏ی خلقت دنبال قطره‏ی خون می‏گردید که نشانم دهید که چه؟
لا اقل جلوی چشمان من ذوق‏زده نباشید از این زجر که بد زجر کش می‏شوم از این ذوق‏زدگی.
عشق را نمی‏فهمم؛ این‏را می‏فهمید؟ حتی نمی‏توانم فیلم هم‏دردی و احساس درکت می‏کنم را بازی کنم. عشق را نمی‏فهمم. از عشق می‏ترسم. این قدر بال بال نزنید جلوی چشم من. من که می‏دانم اگر دست خودتان بود قطره‏ی خون را قاب می‏گرفتید تا قشنگ ببینمش. زحمت نکشید. من عشق را نمی‏فهمم.



علی ::: پنج شنبه 86/8/3::: ساعت 3:7 صبح

 نظرات دیگران: نظر



.
.
.
.
.
.
.
هر نفس، امضای حکم مرگ ماست
.
.
.
.



علی ::: سه شنبه 86/7/24::: ساعت 12:23 عصر

 نظرات دیگران: نظر



هرسال همین و باز هم همین و باز هم همینعاقبت می‌آیی...

من :آقا دلم خیلی گرفته چرا نمیای.
آقا : باشه من دارم میام تو در رو باز کن.
من :آقا می‏بینی اشک‏هام صورتم رو خیس کرده؛بیا
آقا :خب من هم دلم تنگ شده من هم دوست دارم بیام. در رو باز کن.
من :آقا میگن نشانه‏های ظهور شده. پس چرا نمیای.
آقا :بزرگترین نشانه‏ی ظهور اینه که تو در رو باز کنی تا بتونم بیام. نه؟
من :چهل شب اومدم جمکران چرا ندیدمت.
آقا :بجای اینکه چهل شب میومدی جمکران یه شب در رو باز می کردی خودم میومدم دیدنت.
من :آقا خب خودت که خوبی کرم داری مهربونی داری، خودت در رو باز کن.
آقا :ببین چقدر دوست دارم . باشه خودم در رو باز می کنم . تو فقط قفل هاش رو باز کن
من :قفل؟
آقا :آره دیگه تو فقط قفل‏های سنگینی که به این در زدی رو باز کن. خودم میام دیدنت.

من :غم
آقا : من منتظر هستم که قفل هارو باز کنی . باشه.
من :غم
آقا :هنوز هم  منتظرم هااا  
من :غم
.............................................
پانگار۱: قفل؟غم



علی ::: دوشنبه 86/6/5::: ساعت 1:46 صبح

 نظرات دیگران: نظر



حدودا ساعت دوازده شب. توی ماشین. دارم شام می‏خورم
بعد از حدودا یک ساعت قم گردی و سوار کردن کلی کتاب و پیاده کردن کلی فولدر.
پرسید: برا چی این همه به خودت زحمت می‏دی.  
گفتم: دکتر برای وژدان دردم تجویز کرده.
چیزی نگفت.



علی ::: چهارشنبه 86/5/17::: ساعت 5:55 عصر

 نظرات دیگران: نظر



   1   2   3   4      >
 
Yahoo mail