سفارش تبلیغ
صبا ویژن



وقتی پرپر می‏زنید که عشقتان پرپر نشود زجر را می‏فهمم ولی ذوق را نه. توی کیف لای کاعذ ها و نامه ها و بین جزوه‏‏های فلسفه‏ی خلقت دنبال قطره‏ی خون می‏گردید که نشانم دهید که چه؟
لا اقل جلوی چشمان من ذوق‏زده نباشید از این زجر که بد زجر کش می‏شوم از این ذوق‏زدگی.
عشق را نمی‏فهمم؛ این‏را می‏فهمید؟ حتی نمی‏توانم فیلم هم‏دردی و احساس درکت می‏کنم را بازی کنم. عشق را نمی‏فهمم. از عشق می‏ترسم. این قدر بال بال نزنید جلوی چشم من. من که می‏دانم اگر دست خودتان بود قطره‏ی خون را قاب می‏گرفتید تا قشنگ ببینمش. زحمت نکشید. من عشق را نمی‏فهمم.



علی ::: پنج شنبه 86/8/3::: ساعت 3:7 صبح

 نظرات دیگران: نظر



 
Yahoo mail