نظرات دیگران:
نظریک) شب آخر تبلیغات دور اول
به دو دلیل خیلی دیر تبلیغات را شروع کردم. یکی امتحانات و دیگر اینکه منع شده بودم(منع قانونی و شرعی).
اولین شبی که تبلیغات را شروع کردم، شب آخر تبلیغات دور اول بود. همان شبیکه نزدیک بود یک دعوای مفصل با ستاد معین راه بیفتد آنهم از زیر سرمن.
همانشبی که خیابان صفائیهی قم مرز بندی شده بود. محوطهی تبلیغات هر ستاد چند ده متری دور ورش بود و احمدینژاد که در صفائیه ستاد نداشت؛ پس همهی صفائیه برای احمدینژاد.
همانشبی که یادش بخیر یک زانتیا این خیابان را هی رفت و دوباره رفت و سه باره رفت و... . همان زانتیایی که حسین (نوهی آقای مصباح) در صندوق عقبش نشسته بود و عکس احمدی نژاد دستش گرفته بود.
همان شبی که بایک پژو احمدینژادی و چهار نفر آدم کل قم را گشتیم و پوستر چسباندیم و بروشور پخش کردیم و... .
همان چهار نفر آدمی که سر نترس داشتیم و انداختیم دنبال تیوتای آقا سید علی. همان آقا سید هلیی که خیلی بیسر و صدا آمده بود جمکران. شاید برای موفقیت احمدی نژاد دعا کند. شااااااید. یادش بخیر صورت خندان آقا.
یادش بخیر کتکی که از نیروی انتظامیقهرمان خوردیم. ما چه حقی داشتیم که ساعت هشت صبح عکس های قالیبافی که روی عکسهای احمدی نژاد چسبانده شده اند را بکنیم. حتی اگر عکس ها را جلوی چشمان خودمان روی عکسهای احمدی نژاد چسبانده باشند.
پن یک)به طول پنج شب . پنج خاطره از طول تبلیغات را در پنج پست مینویسم . چون واقعا در یک یادداشت نمیگنجد یک عمر تجربه.
پن دو) دعوت شده های من = ستاره دریای * حزب اللهی!! * ...ناتانائیل * طلبه ای از نسل سوم * شیعه مذهب برتر * فصل انتظار * صدای سکوت * شهریوری 62
نظرات دیگران:
نظروقتی سند تو آل میکردم (( اینجا دارد میلرزد . اگر مردم حلالم کنید)) دستام میلرزید.
از چی؟ نمیدونم؟از اینکهدارم میمیرم؟ مگر مرگ ترس دارد. خب آره که ترس دارد. چرا باید ترس داشته باشه؟ مگر مردن شاخ و دم دارد؟بالاخره همه میمیرند. نمیمیرند؟ میمیرند.
از کجا معلوم امشب زلزله نیاد و من زیر آوار نمانم. از کجا معلوم اصلا همین الان سکته نکنم بمیرم. اصلاً از کجا معلوم کلاغ سر کوچه نیفتد و من بمیرم؟!
اینها مهم نیست؟ پس مهم چیست؟ من از چهمیترسم؟ چرا من باید بترسم؟ من ... من آماده امم ؟! چرا سند تو آلی که فرستادم حلالم کنید بود. اگه الان بیفتم بمیرم با خودم چی بردم اون ور؟ غیر از گناه. غیر از کثافت. غیر از لجن. هاااا. تو کولهام چهل تا دعای عهد پیدا میشه؟ میشه؟ ببین دعای عهد رو نگفتم هااا. دعای عهد دارم؟!؟ دارم؟!؟ دریغ از حتی یکی. دریغ.
................................
پن 1) خوبه هااا. بد نیست خدا هر چند وقت یک بار، یکی از همین زلزله ها بفرسته که بلکه شاید احیاناً یکزره بترسیم. نه!.
پن 2) برا پا نگار بالایی متاسفم!
پن 3) آیا من همونیم که ... ؟؟؟
پن 4) لینک دانلود دعای عهد
_______________________________
پویا: بعضی آدمها با یه زلرله کوچولو بیدار میشن و یه خرده به خودشون میان ولی خیلی از آدمها تا خودشون رو توی قبر نبینن باور نمیکنن که مرگ برای خودشون هم هست.....خانوم ناظم: نمیدونم این مدل عبرت گرفتنها نتیجه اش تا چه مدت دوام داره؟؟ اصلا نتیجه هم داره؟ اصلا مگه ما هم میمیریم ؟ نه بابا مرگ برا همسایه هست و استانهای همجوار...محیا مهدوی میدونید هر صحنه ای که میبینید هر چیزی که میشنوید هر اتفاق هر سخن هر کار هر چیزی همه و همه هر کدوم یه زلزله ست. برای اینکه به هوش بیایم. ....خانگل زاده همه ما باید برای رفتن آماده باشیم .حالا تا چقدر آماده ایم را خودمون میدانیم وخدا خودمان سید محسن موسوی پس همیشه بلا آنگونه که ما فکر میکنیم بلا نیست و برعکس .
نظرات دیگران:
نظر1)انگاری دل محمد و حامد و مظاهر آتیش گرفته. هر کدومشون یه جوری. امروز شعلهی آتیش دل محمد دامن من رو هم گرفت.
2)توی یکی از همین خونه ها، همین نزدیکیها، دل یکی آتیش گرفته . از روی بوم هم که نیگا کنین میبینین که از توی پنجرهی یکی ازهمین خونهها آتیش میریزه بیرون . دل یکی آتیش گرفته . به من میگن چیزی نگو . نبایدهم بگم اما دل یکی داره آتیش میگیره . دل یکی اینجا داره خاکستر میشه . اون اومدِ و یهراست رفته سروقتِ دلِ یکی و دست کرده تو سینهاش و دلِش رو آورده بیرون و انداخته تو آتیش و بعد گذاشتتش سر ِ جاش . واسه همینه که دل یکی آتیش گرفته و داره خاکستر میشه . یکی داره تو چشاش غرق میشه . یکی لای شیارای انگشتاش داره گم میشه . یکی داره گُر میگیره . دل یکی آتیش گرفته . یه نفر یه چیکه آب بریزه رو دلِش شاید خنک شه . میون این همه خونه که خفه خون گرفتن یه خونه هست که دل یکی داره توش خاکستر میشه . یکی هوس کرده بپره تو دستای یکی و خودش رو غرق کنه .
3)یکی یه چیکه آب بیاره و آتیش دل این سه نفر رو خاموش کنه . همین طوری پیش برن دودمان مرو به آتیش میکشن.
4)
نظرات دیگران:
نظرنهایت تاثیری که یک رمان یا یک شعر یا یک فیلم یا هر محصول فرهنگی دیگری میتواند داشته باشد پنج دقیقه است. این را مصطفی مستور برای جواب اینکه "ادبیات بیشتر در اجتماع تاثیر گذار است یا سینما" می گفت. برای من عجیب بود که مصطفی مستور تاثیر گذاری محصولات فرهنگی را بر اجتماع در حد صفر بدوند.
میگفت: اگر شعر میتوانست بر اجتماع تاثیر گذار باشد، در قرن بیستم هفتاد میلیون نفر کشته نمیشدند. فلان قدر آدم از گشنگی نمیمردند. بهمان قدر کودک عنوان کودک طلاق را یدک نمی کشیدند. و ... .
می خواست بگه شما که داستان مینویسید انتظار نداشته باشید که همهی دنیا منتظر انتشار کتابتون باشند که دیگه توی دنیا جنگی نباشه و هیچ گرسنهای توی سرما و زیر بارون نخوابه و ... .
از کیش لوفسکی نقل میکرد که میگفت ((من همهی انتظاری که از ده فیلم های فرمان دارم اینه که مادر و دختری که توی خونه باهم قهر هستن پنج دقیقه به هم بخندند و لا اقل هم دیگر رو تحمل کنند. این برای من کافیه. هر چند میدونم بعد از این پنج دقیقه باز همون آش و همون کاسه))
.................................................................................
نتیجه گیری اخلاقی: وبلاگ من نمی تواند جلوی قتل و غارت را بگیرد.
وبلاگ من نمی تواند جلوی کشت و کشتار را بگیرد.
وبلاگ من نمی تواند جلوی فقر و فاصلهی طبقاتی را بگیرد.
وبلاگ من نهایتاً میتواند یک وبلاگ باشد. همین
نظرات دیگران:
نظر