چندین جا دیدم سیدحسننصرالله دوربین فیلمبرداری را یکی از سلاحهای عملیاتهای چریکی دانسته. میگفت زمانی بود هر عملیاتی انجام میدادیم و هر موفقیتی به دست میآوردیم اسرائیل خم به ابرو نمیآورد و خیلی راحت تکذیب میکرد. این بود که به فکر اضافه کردن نیروی جدیدی به گروههای عملیاتی افتادیم؛ و آن نیروی فیلمساز بود.
یکی از داغترین زمینههای نبرد حزب الله و اسرائیل جنگ رسانهها است. حزب الله در این عرصه از سلاحهای مختلفی استفاده می کند. تلویزیون المنار از قدیمیترین و بیشک کاربردیترین سلاحها است. روزنامه، اینترنت و حضور دائمی در متن اخبار سراسر دنیا نیز از دیگر سلاحها است.
سال دو هزار و سه بازی کامپیوتری نیروی ویژهی 1 (القوه الخاصة 1 - special force 1) به عنوان اولین نوع از سلاح جدید حزب الله در زمینهی نبرد رسانهها به دنیا معرفی شد.
البته با فاصلهی زیادی (بعد از آنکه همهی دنیا بازی را تمام کرده بودند و تحلیلها و مستندهای مختلف بازی از شبکههای دنیا پخش شده بود) مستند ساخت بازی با تبلیغات زیادی از صدا و سیما پخش شد.
بازی نیروی ویژهی 1 از نظر گرافیکی و حتی مشخصات یک بازیهای کامپیوتری در حد بازیهای استاندارد جهانی نبود؛ ولی امتیازات منحصر به فردی داشت که باعث مطرح شدن، به عنوان اولین بازی کامپیوتری جهان عرب شد.
امتیازات بازی نیروی ویژه 1
بازی به طور کامل مستند و منطبق بر نقشهها و محیط گرافیکی مناطق عملیاتی جنوب لبنان ساخته شده بود.
عملیاتهایی که کاربر در آنها شرکت میکرد دقیقا همانهایی بودند که مجاهدین نیروی مقاومت اسلامی در جنوب لبنان انجام داده بودند و باعث فرار نیروهای اشغالگر اسرائیل از جنوب لبنان شده بودند.
هستهی بازی به طور کامل بومی بود و آن زمان عنوان اولین و تنها بازی جهان عرب شناخته شد.
حزب الله با انتشار بازی نیروی ویژه 1 جهت گیری خود را در مورد تکنولوژی و دانش روز به دنیا نشان داد و ثابت کرد انزوا، زبان زورگویی و پشت کردن به دنیا راهی نیست که به مقصد برسد و البته دشمن بیشتر از دوست متوجه پیام حزب الله شد.
و اما نیروی ویژهی 2
حزب الله همان زمان اعلام کرده بود این اولین و آخرین نخواهد بود و نیروی ویژه 1 تنها اولین بازی از این سری است. بعد از اتمام جنگ سی و سه روزه علیه حزب الله با وجود از بین رفتن تمام زیربناهای حزب الله، تلاشهای شبانهروزی این نیرو برای آماده کردن نسخهی دوم این بازی شروع شد و در سالگرد پیروزی حزب الله علیه اسرائیل، نسخهی دوم بازی نیروی ویژه با سناریوی جنگ سی و سه روزه یا همان عملیات الوعد الصادق منتشر شد.
نظرات دیگران:
نظرچند روز پیش برادرم سجاد از انتخابات شورای دانشآموزی مدرسهش میگفت:
به هر کاندیدا پنج دقیقه سر صف وقت دادن که برا خودش تبلیغ کنه. یکی از بچه های کلاس پنجمی توی پنج دقیقه پنجاه بار کلمهی اصلاحات رو استفاده کرد. هی میگفت من کاندیدای اصلاحات هستم. من حامی اصلاحت هستم و از این جور حرف ها.
پرسیدم: تو چه شعاری دای؟
گفت: من فکر کردم که دیگه شعار دادن تکراری شده. من بجای اینکه شعار بدم اول عیب های مدرسمون روگفتم و بعدش گفتم که من میخوام عیب های مدرسه رواصلاح کنم پرسیدم برنامه ای داری برای درست کردن عیب های مدرستون؟
نه بابای کشیده و تحقیر کنندهای تحویلم داد و گفت: ما همش ماهی یه جلسه داریم. با ماهی یه جلسه که نمیشه کاری کرد. تازه مدیر مدرسه به ما اجازه نمیده کاری بکنیم. اصلا تا وقتی آقای کریمی ناظم مدرسه و آقا محمد بابای مدرسه باشن ما هیچ کاری نمیتونیم بکنیم.
پرسیدم پس برا چی قول اصلاح امور دادی؟
گفت: اگه قول نمیدادم رای نمیآوردم.
و چون حرف حساب زده شد جوابی نماند.
پن 1) داداشم نفر دوم انتخابات شورای دانشآموزی مدرسه شد.
نظرات دیگران:
نظریکی از آدم هایی که همیشهی خدا بهش غبطه خوردم همان پیرمردی است که در فیلم خیلی دور خیلی نزدیک مُرد؛ همان که توی میدون نشسته بود و بعد گفت آخ سرمون اینا و بعد افتاد و بعد هم مرد.
_ بیشتر سحابیها رو فقط با تلسکوپ میشه دید. جبار یه زایشگاهه، ولی سحابی اسکیمو هم خیلی دیدن داره؛ قشنگترین قبرستونی که تو عمرم دیدم.
_ قبرستون؟!
_ آره سحابیها، هم محل تولدن هم محل مرگِ ستارههای آسمون. همهشون برمیگردن به همون جایی که ازش متولد شدن.
_ مو نمیدونستوم ستارهها هم میمیرن.
_ همهشون میمیرن. خیلی از ستارههایی که الان ما داریم میبینیم شاید میلیونها سال پیش مردن ولی ما به خاطر مسافتی که باهاشون داریم هنوز داریم اونها رو میبینیم.
_ یعنی اینقدر دورن؟!
_ خیلی دور، خیلی نزدیک. وقتی با دنیای خودمون مقایسه میکنیم خیلی دورن اما اگه با کهکشونهای دیگه مقایسه کنیم تازه میفهمیم چقدر به ما نزدیکن و ما خبر نداریم.
پ.ن 1: لینک دانلود موسیقی متن خیلی دور، خیلی نزدیک.
نظرات دیگران:
نظروقتی پرپر میزنید که عشقتان پرپر نشود زجر را میفهمم ولی ذوق را نه. توی کیف لای کاعذ ها و نامه ها و بین جزوههای فلسفهی خلقت دنبال قطرهی خون میگردید که نشانم دهید که چه؟
لا اقل جلوی چشمان من ذوقزده نباشید از این زجر که بد زجر کش میشوم از این ذوقزدگی.
عشق را نمیفهمم؛ اینرا میفهمید؟ حتی نمیتوانم فیلم همدردی و احساس درکت میکنم را بازی کنم. عشق را نمیفهمم. از عشق میترسم. این قدر بال بال نزنید جلوی چشم من. من که میدانم اگر دست خودتان بود قطرهی خون را قاب میگرفتید تا قشنگ ببینمش. زحمت نکشید. من عشق را نمیفهمم.
نظرات دیگران:
نظرپ.ن 1) من یک عدد فوتو بلاگ گوشهی وبلاگم احتیاج دارم. کسی نیست راهنماییم کنه.
نظرات دیگران:
نظر