سلام داداشي
هنوز اين جملت ( اِ ، پلاك تويي؟) يادمه.
يادمه وقتي توي اتوبوس اون متن رو بهت دادم كه يه نظر رد بارش بدي تا براي پست آپش كنم ، متن رو خوندي و به آخرش كه رسيدي نوشته بود
پلاك
يهو منو نگاه كردي گفتي ( اِ ِ ِ ، پلاك تويي؟)
كلي تحويل گرفتي و از اونجا صميميت ما شروع شد
خيلي دلم برا بچه ها تنگ شده
از تو و حامد و پويان گرفته تا مظاهر كه نميدونم چرا دل خوشي ازش نداشتم
به هر حال
خاطره رو كه خوندم آرزو كردم كاش منم اونجا بودم ولي بعد گفتم بتر كه نبودم چون جمعتون بهم مي خورد
به اميد خدا من همين شنبه ميام تهران
خيلي دوست دارم بيام قم هم زيارتي از حضرت معصومه و هم تجديد ديداري با شما ها
دهام كن داداش
يا زهراي علي ع
سلام
تبريك عرض مي كنم.
راستش هيچ وقت فكر نمي كردم قم هم كافي شاپ داشته باشه.
حداقل همين كه به اطلاعات عموميم اضافه شد خوشحالم.
در مورد پست قبليتونم خدا همه رفتگان رو بيامرزد.
ما رو هم دعا بفرماييد.
............
يه جورايي خانم ناظم داره عصباني ميشه...
كامنتاي اون شب شاد رو چرا دارين غمگينانش ميكنين.
عشقولانه بود عيب نداره ، خوب بود. چرا ديگه داريد غمگينانش ميكنين؟؟؟
همتون بخنديد و شاد باشيد. خنده اي كه زيرش باز هم شادي و خوشحاليه نه غم و دلتنگي.به غم و دلتنگي ، پشت پا بزنيد و با تموم وجود به شاديها رو كنيد. خنده رو باور كنيد و از سر شادي بخندين نه غم و گريه.غم رو به تمسخر بگيريد و با شاديها همخونه شيد.
يادتون بمونه غم رو اگه به تمسخر گرفتين خودش شرمنده ميشه و ميره. اگه اشيون ساختين برا غم تو دلتون، ويرون كردنه اشيونش خيلي سخته.... پس خونه زادش نكنين، كه بيرون كردنش سخته....
داريد يه كار ميكنيد كه انضباطاتون رو كم كنم.
در جواب حامد عزيز:
من كه ميدونم حامد جان. من اينجوري نوشتهم
شادي و انرژي حامداحسانبخش هميشه برايم انگيزهبخش بوه است. انگيزهاي براي اميد بيشتر به زندگي.
كسي اگه از روي حماقت بخنده، خنديدنش اميدبخش نيست؛ اما اگه كسي با همه درد و رنجش بخنده، ميشه انگيزه براي اميد بيشتر به زندگي.
همين
در جواب حسن اجرايي:
خنده تلخ من از گريه غم انگيز تر است
كارم از گريه گذشته است به آن ميخندم
سلام . وقت بخير . روايت هاي جالب و جور واجوري از دور هم جمع شدنتون خوندم تنها چيزي كه توي تمامشون مشترك بود صميميت و دوستي پاك همتون بود . اگر يه كم از خصلت فمينيستي ( كه من فمينيست نيستم هرگزن!!! ) دور بشم بايد صادقانه بگم از اينكه چند ساعت كنار هم و با دوستاتون بوديد قلبن شاد هستم و آروز ميكنم پايه دوستي هاتون محكم تر بشه ، به قول اقاي احسان بخش اينقدر اين دوستي بمونه براتون حتي تا وقتي كه همتون بزرگ!! شده باشيد .
براي تكتكتون به عنوان خواهر كوچيكتر آروزي سلامتي و خوشبختي ميكنم
بچهها هر كدام، در دلهاشان حرفهايي براي زدن دارند كه وقتي به زبان ميآيد اشكها جاري ميشود... دلها ميلرزد... بيذوقها شاعر ميشوند و عدهاي شايد ياد جواني خودشان بيفتند و حسرت بخورند.
خدا كنه برنامهي چهارشنبهشبها سر بگيره. ميدوني دارم به چي فكر ميكنم؟ نميدونم ميشه يا نه ولي فكرش رو بكن چند سال بگذره و هر كدوم از ماها بالاخره شخصيتمون عوض شده، يا مثلا از هم فاصله گرفتيم، بالاخره هر كسي يه شغلي پيدا كرده و هر كسي دنبال كار و زندگي و روحيات خودش... ولي چهارشنبهها رو مقيد باشيم كه بياييم و همديگه رو ببينيم. اون وقته كه تازه معناي چهارشنبهشب رو ميفهميد. من بيشتر دارم به اون روز فكر ميكنم تا به اين روزها... .
جاري باشي...
اين شب نشيني هم تبديل شده بهانه عشقولانه شما چند نفر ها! تو يکي هم که هميشه خدا هيجان ناک بودي، چه برسه به اين که...
بعدش هم چرا ما رو با خودت مقايسه مي کني بچه؟ اتفاقا اون کافي شاپ رو متناسب تيپ من ساخته بودند! کجا ما يک من ريش داريم آخه!
البته اگر قول بدي جو گير نشي، بايد بگم تحمل و گشاده رويي و هيجان هات واقعا دوست داشتنيه. اميدوارم فلب فشنگت بزرگ تر از دريا بشه.
سلام:
گاهي بعضي خاطرات با مدت زمانهاي محدود ، با ماندگاريي به طول زمان گذشته و حال و آينده ، در ذهنمون ميمونه و برا هميشه ياد آوريش، خاطرمون رو شاد ميكنه.
انشاءالله كه هميشه ايام به كام باشه.
يك ردپا
فعلا همين
ياعلي
التماس دعا