ولا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون . صدق الله العلی العظیم .

بابا چه کنم وقت ندارم بیام تو نت . اون یکی داداشم هم عروسی کرد (بزرگتره رو میگم) ((جالب به ذکر است یک ماه پیش هم داداش کوچیک ترم ازدواج کرده بود)) . با این آیه هم خواستم بگم هفته دفاع مقدس هم می خواستم بگم ماه مبارک رمضان .  هم می خواستم بگم و قران معجزه است. هم می خواستم یه ختم قرآن کاسبی کرده باشم هم می خواستم شما رو هم یه ختم قرآن مهمون کرده باشم .

راستی خوش به حال بعضی ها که آیات تو کلشون رژه میرن . یه تفسیری شندیم از یه آیه ای نزدیک به این معنا . که توی صحرای محشر همه به ترتیب اعمالی که انجام دادن صف میکشن . صف مقربین صف  پیامبرها صف معصومین صف شهدا صف ........ همینطور که همه صف کشیدن یه مرد زیبا و نورانی شروع می کنه از آخر ها میاد بالا . اون ته تهی ها میگن حتما این آدم خوبی بوده . اون خوب هاش میگن این خیلی خوبه میره بالاتر . خیلی خوب هاش میگن این بی گناه حتما میره بالا تر . بی گناه ها میگن این حتما معصوم بازم میره بالا تر . معصوم هاش میگن این لابد پیامبر حتما میره بالاتر .  پیامبر  ها میگن این از مقربین بازم میره بالا تر مقربین میگن این خیی نورانی تر از ماست مگه بالا تر از مقربین هم جایی هست . تا میره در جوار خدا قرار میگیره و میگه من قرآن هستم . کسایی که با من مانوس بودن بیان تا شفاعتشون کنم

اون جاست که سیاهی می مونه به روی من .

شما نمی خوای مارو یه ختم قرآن مهمون کنی . الان که این رو داری می خونی اولین آیه ای که به ذهنت رسید برام کامنت بزار.

تا حالا به حس ظهور فکر کردید. من دیشب این حس رو احساس کردم . با تمام وجود .

اسم نمایشگاه طلیعه ظهور بود . انتهای سالن وردی نمایش فیلم داشتن با موضوع منجی . ورودی سالن وبلاگ نویس و برنامه نویس و کامپیوتری و ...جمع شده بودن با موضوع منجی داخل سالن اصلی یه گوشه، نمایشگاه کتاب بود با موضوع منجی . وسط سالن بچه ها نقاشی می کردن با موضوع منجی ، انتهای سالن یک سری عکس بود با موضوع منجی . یه طرف دیگه کار های حجمی بود با موضوع منجی یک گوشه تابلو های نقاشی بودن با موضوع منجی یه طرف سخنرانی آقای شریعتی گذاشته بودن با موضوع منجی قضای باز نمایشگاه ، تئاتر بود با موضوع منجی . طبقه بالا معرق منبت سفال نقاشی و ... با موضوع منجی .

یاد اون فهمیده افتادم که می گفت انسان طاقت مفاجئه رو نداره . هر روز غروب اول خورشید میره پشت کوه ها و بعد کم کم نورش هم میره . و هر روز صبح اول نور خورشید فضا رو پر میکنه بعد خودش کم کم از پشت کوه ها میاد . برای غیبت هم ابتدا غیبت صغری داشتیم بعد کبری . پس برای ضهور هم ......  با خودم زمزمه می کردم . خبر فوری خبر فوری او آمده است . او آمده است . آمده است .

ب ن 1: اعتکاف . اگه تا حالا نرفتید حتما یه سال آینده برید

ب ن 2: اگه هم تا حالا رفتید دیگه نرید بزارید تجربش به بقیه هم برسه

ب ن 3: از بلند بودن مطلب شرمنده  ولی خب خاطره سه روزه اون هم سه روز اعتکاف .

ب ن 4: بالا نگار چاهار موجود نمی باشد

................................................................................

 الان غروب سومین روزیه که تو مسجد جامع معتکف هستم . مسجدی که شاید قدمتی به طول قدمت قم داشته باشه. مسجدی که هنوز بوی تاریخ رو میده  . اون آجر فرشهای کف حیاط مسجد . اون ستون ها  و طاق های هلالی و آجری اون گنبد بزرگ . اون گلیم های حاشیه نویس سال هزار و چاهارصد . همه این ها شاهد چندین عمر جشن و چندین عمر عزا و چندین عمر نماز و چندین عمر خلوت با خدا هستن . متن کامل این پست را می توانید در این لینک مطالعه فرمایید