حرفی ندارم جز حرفهای پارسالم
هنوز هم هیچ چیز عوض نشده
....................................................................
زهرا جان اون روزی که محسنت رو پشت در شهید کردن ؛اون روزی که دستای علیت رو بستن ؛اون روزی در خونت رو به آتیش کشیدن ؛ اون روزی که سیلی زدن ؛ اون روزیکه جگر سوزوندن . اون روز من نبودم .
حالا که هستم
ولی .......کاش نبودم
هستم و می بینم حرم پسرت رو ؛ حریم خدا رو پست ترین موجودات از نوادگان همون ظالمایی که محسنت رو شهید کردن به آتیش میکشن و من ....
کاری از دست من بر نمیاد جز
اشک
اشک
اشک
آه . چاه . چاهی ندارم
هوا بد جور ابریه
آسمون بغض کرده
من هم .
نظرات دیگران:
نظر