سفارش تبلیغ
صبا ویژن



حرفی ندارم جز حرفهای پارسالم
هنوز هم هیچ چیز عوض نشده

....................................................................

زهرا جان اون روزی که محسنت رو پشت در شهید کردن ؛اون روزی که دستای علیت رو بستن ؛اون روزی در خونت رو به آتیش کشیدن ؛ اون روزی که سیلی زدن ؛ اون روزیکه جگر سوزوندن . اون روز من نبودم .

حالا که هستم 

ولی .......کاش نبودم

هستم و می بینم  حرم پسرت رو ؛ حریم  خدا رو پست ترین موجودات از نوادگان همون ظالمایی که محسنت رو شهید کردن به آتیش میکشن  و  من ....

کاری از دست من بر نمیاد جز  

اشک

اشک

اشک

آه .  چاه . چاهی ندارم 

هوا  بد جور ابریه  

آسمون بغض کرده

من هم  .



علی ::: سه شنبه 85/11/24::: ساعت 10:34 صبح

 نظرات دیگران: نظر



 
Yahoo mail