حدودا ساعت دوازده شب. توی ماشین. دارم شام میخورمبعد از حدودا یک ساعت قم گردی و سوار کردن کلی کتاب و پیاده کردن کلی فولدر. پرسید: برا چی این همه به خودت زحمت میدی. گفتم: دکتر برای وژدان دردم تجویز کرده.چیزی نگفت.
نظرات دیگران:
پست الکترونیک پارسییار من! علیفعلا حرفی ندارم بری گفتن. تا ببینیم چی می شه اضافه به یک فیدخوان
بایگانی موضوعی
جهاد و مجاهدین[42] . دو کلمه حرف حساب[33] . زندگی من[25] . مناسبتها[20] . دلتنگیهام[17] . وبلاگمن[14] . بایگانی تاریخی
7/13859/138510/138511/138512/13851/13862/13863/13864/13865/13866/13867/1386بهار 1387زمستان 1386پاییز 1386 جستجو در وبلاگ
لینک دوستان فصل انتظاربوستان نمازدست خط ...گفتگوی دوستانهکالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد !سین جین های اخلاقیفقط خدا رو عشقهبرای اولین بار ...رندپاک دیدهآخوندها از مریخ نیامده اندمدیر پارسی بلاگ (سید)شب نوشتسوتکعاشقانهزن بودن ممنوعنوشته های یک ناظمآغاز راهحاج جمالسوزنبانشیعه مذهب بر ترپشت خطیدریا اگر باشد دلت...اسماءنقد مَلَسعاشقان علی و فاطمهضحیبی قرارخلوت تنهاییمائدة من السماءو خدایی که در این نزدیکیستسئوالهای منتظر جوابآقا مانینیروهای ویژهیه امل مدرنسیم نشدهپنج شنبه نوشتیعسوبحرفای خودمونی منبا سید علی تا فتح قدس و مکهبه خود آییم و بخواهیم،که انسان باشیم...تار نوشتهای یک زنطلبه ای از نسل سومدنیای سه خواهرکشکول...ناتانائیل!ستارهی دریایییادداشتهای بدون متن!کلبه احزانحزب اللهی !؟شهریوری 62آی بی کله مینویسدمن و دوستمخدا بود و دیگر هیچ یــــاهـو
فصل انتظاربوستان نمازدست خط ...گفتگوی دوستانهکالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد !سین جین های اخلاقیفقط خدا رو عشقهبرای اولین بار ...رندپاک دیدهآخوندها از مریخ نیامده اندمدیر پارسی بلاگ (سید)شب نوشتسوتکعاشقانهزن بودن ممنوعنوشته های یک ناظمآغاز راهحاج جمالسوزنبانشیعه مذهب بر ترپشت خطیدریا اگر باشد دلت...اسماءنقد مَلَسعاشقان علی و فاطمهضحیبی قرارخلوت تنهاییمائدة من السماءو خدایی که در این نزدیکیستسئوالهای منتظر جوابآقا مانینیروهای ویژهیه امل مدرنسیم نشدهپنج شنبه نوشتیعسوبحرفای خودمونی منبا سید علی تا فتح قدس و مکهبه خود آییم و بخواهیم،که انسان باشیم...تار نوشتهای یک زنطلبه ای از نسل سومدنیای سه خواهرکشکول...ناتانائیل!ستارهی دریایییادداشتهای بدون متن!کلبه احزانحزب اللهی !؟شهریوری 62آی بی کله مینویسدمن و دوستمخدا بود و دیگر هیچ
یــــاهـو
آخرین نوشته ها... پیر زن دستفروش[عناوین آرشیوشده]