1)انگاری دل محمد و حامد و مظاهر آتیش گرفته. هر کدومشون یه جوری. امروز شعلهی آتیش دل محمد دامن من رو هم گرفت.
2)توی یکی از همین خونه ها، همین نزدیکیها، دل یکی آتیش گرفته . از روی بوم هم که نیگا کنین میبینین که از توی پنجرهی یکی ازهمین خونهها آتیش میریزه بیرون . دل یکی آتیش گرفته . به من میگن چیزی نگو . نبایدهم بگم اما دل یکی داره آتیش میگیره . دل یکی اینجا داره خاکستر میشه . اون اومدِ و یهراست رفته سروقتِ دلِ یکی و دست کرده تو سینهاش و دلِش رو آورده بیرون و انداخته تو آتیش و بعد گذاشتتش سر ِ جاش . واسه همینه که دل یکی آتیش گرفته و داره خاکستر میشه . یکی داره تو چشاش غرق میشه . یکی لای شیارای انگشتاش داره گم میشه . یکی داره گُر میگیره . دل یکی آتیش گرفته . یه نفر یه چیکه آب بریزه رو دلِش شاید خنک شه . میون این همه خونه که خفه خون گرفتن یه خونه هست که دل یکی داره توش خاکستر میشه . یکی هوس کرده بپره تو دستای یکی و خودش رو غرق کنه .
3)یکی یه چیکه آب بیاره و آتیش دل این سه نفر رو خاموش کنه . همین طوری پیش برن دودمان مرو به آتیش میکشن.
4)
نظرات دیگران:
نظر