سفارش تبلیغ
صبا ویژن



نمیتونی باکفش پاشنه خوابیده بدویی . دوست داری از توی ساکت کفش دبلت رو در بیاری و جای این کفشای کوچولو پات کنی . هرکی رو می بینی از چند قدمی با کلی ایما و اشاره می پرسی آقا ساعت؟ . همینکه بیاد بهت برسه و رد بشه میگه هفت و نیم . چند بار این هفت و نیم رو میشنوی  مثل اینکه همه ساعتاشون درسته . میدونی به موقع نمیرسی . از اینجا به بعد رو دیگه باید با ماشین بری. میدونی ماشینایی که شیشه رو داده باشن بالا مسافر نمیزنن . ولی دلت رو خوش می کنی که شاید سردشونه . پژو . پراید . سمند . پیکان . ژیان. برات هیچ فرقی نمی کنه هر کدوم از کنارت که رد بشن بی معطلی داد میزنی بنیاد . انگار میشنوی یکی از پشت سرت داره قُر قُر می کنه . اهمیت نمیدی . اصلا وقت اهمیت دادن نداری . ولی خواسته نا خواسه فزولیت گل میکنه .

حروم زادهها وای نمیسن که .  ... مادرتون . شما هم آدمید . اصلا کی به شما گفته بیاید تو خیابون . ..روم زاده ها وایسید دیگه
ب
اورت نمیشه که داره اینارو به راننده ها میگه . بر میگردی قشنگ نگاش می کنی . پسره شونزده هفده ساله یه هوا قد بلند . موهای (اسم مدل رو نمیدونم چیه ) نامرتب توهم توهم . سینه بیرون شکم داخل یه کوله ورزشی هم تو دستش . همین طور که آدامس رو خیلی تابلو می جوه با یه لحجه‏ی خفن یه ریز فحش میده.

ببخشید . چرا باید وایسن .

وظیفشونه پس چی

اصلا نمی دونی چی باید بگی یا اصلا چی داری که بگی . .... .



علی ::: شنبه 85/10/30::: ساعت 5:10 عصر

 نظرات دیگران: نظر



 
Yahoo mail