از داداش ده سالم خواستم سه خط در بارهی بهار انشا بنویسه.
نوشت:
بهار، فصلی از 4 فصل سال است و سال، سالی از 100 سال یعنی یک قرن است. و یک قرن، قرنی از 13 قرنی است که ما پشت سر گذاشته ایم.
زیر انشاش نوشتم «بگذار این سالهای حرام بگذرند»
نظرات دیگران:
نظر«روزهای سختی بر حسن نصرالله میگذرد و شکی نیست دیروز از سختترین این روزها بود. در حالی که تا گردن غرق در آب دندانهای سیاسیون لبنانی است و از هر جهت مورد هجومی بیسابقه از سیاستبازیهای داخلی است خبر مهیب تصفیهی عماد مغنیه را دریافت میکند؛ دست راستش را؛ یکی از ستونهای تشکیلاتش را.
برای هر کسی جایگزینی هست و شکی نیست برای شخصی به این اندازه کلیدی هم جایگزین هست؛ ولی بیگمان تشکیلات حزبالله بدون مغنیه به کلی تشکیلات دیگری خواهد بود. مغنیهای که شاخهی نظامی حزبالله را مدیریت میکرد؛ کسی که پشت سر تمامی عملیاتهای تروریستی حزب ایستاده بود و در نهایت ادارهی جنگ سی و سه روزه را به عهده داشت.
حزبالله عملاً در دو دههی گذشته بر دو ستون پایدار بود؛ یکی نصرالله رهبر سیاسی و دیگری مغنیه رهبر نظامی. از دیروز حزبالله با یکی از دو ستون تنها ماند. از این گذشته هر کودکی در لبنان میفهمد کسی که توانست به مغنیه برسد خواهد توانست به نصرالله برسد.»
متن بالا قسمتی از سرمقالهی روزنامهی معاریفِ رژیم صهیونیستی است که یک روز پس از ترور عماد مغنیه منتشر شد. و خدا را شکر که دشمنان ما را از احمقها قرار داد؛ دشمنی که نمیتواند بفهمد تشکیلاتی مانند حزبالله قائم به شخص نیست؛ دشمنی که بعد از ترور شهید راغب حرب و بعد از ترور سید عباس موسوی این را نفهمید؛ هیچ وقت دیگر هم نخواهند فهمید.
در این که حاج رضوان یکی از سرستونهای تشکیلات حزبالله بود شکی نیست ولی نکتهای که حماقت ملت صهیون از دیدشان پنهان کرده، این است که چیزی جز اعتقاد و اعتماد به نفس و ولایتپذیری، عماد را تبدیل به سرستون نکرده بود؛ عمادی که یکی از بچه شیعههای غیور لبنانی بود. و این اعتقاد و اعتماد به نفس و ولایتپذیری خصلتی است که از عماد به شاگردانش منتقل شده است؛ همانطور که از راغب حرب به بقیه؛ همانطور که از عباس موسوی به بقیه. و این خصوصیت منحصر به فردی نیست که تنها در وجود حاج رضوان باشد و دیگر نباشد.
نظرات دیگران:
نظردهانهاشان باز مانده بود و به حرفهایش گوش میکردند. وسط حرفها پراند: «حضرت آیتالله فلانی هم طیالارض دارند». از آیتالله فلانی پرسیده بودند. بنده خدا گفته بود نه. همچین چیزی نیست.
به آن آقا گفته بودند که آیت الله فلانی گفتند نه. گفته بود «غلط کرده گفته نه. من میدونم یا اون».
.............................
پن 1: نمیدانم فیلم تکذیب را دیدید یا نه. همان فیلمیکه آیتالله بهجت گفتند من همچین لباس خونآلودی ندارم که وصیت کرده باشم بگذارند توی کفنم.
دیروز به یکی از مثلاً هیئتی ها که چون به خلوت میروند ... گفتم: «فیلم رو دیدی؟ بازم بگو قمه زنی واجبه» صداش سه چهار لول رفت بالا و گفت «برو بابا تو اون فیلم آقای بهجت حرف رو عوض کرد. بیچاره آقای بهجت که دفترش بدون اجازهش فتوا صادر میکنن. یعنی تو میخوای بگی آقای حسینی دروغ گفته. خودم شنیدم میگفت با چهار نفر از آقای بهجت شنیدیم میگفت لباس که توی مجلس قمه زنی خونی شده بزارید توی کفنم. آقای حسینی میگفت ... »
پن 2: چی داشتم که بگم.
پن 3: فیلم توضیح آیتالله بهجت درباره قمهزنی
پن 4: سایت دفتر آیتالله بهجت را پیدا نمیکنم چرا؟
پن 5: شکر خدا. یافت شد سایت دفتر آیت الله بهجت.نظرات دیگران:
نظرکاش امکانش بود یک مستند بسازم.
دیروز وقتی منبری حرف میزد، وقتی هیئتیها سینه میزدند، وقتی مداح روضه میخواند، وقتی حروله میکردند، به سکانس سکانس یه مستند فکر میکردم که دوست دارم بسازم. مستندی با اسم «سرّ پیروزی حزبالله».
مستند با یک جملهی سفید روی بکگراند سیاه شروع میشود « ... و اسلام زنده است». بعد از این جمله یک ثانیه از سینهزنی یک هیئت نمایش داده میشود و دوباره صحنه تاریک میشود. «هزار سال یهودیت، پانصد سال مسیحیت؛ و هزار و چهارصد سال است اسلام زنده است.» و بعد یک ثانیه از منبر که هیئتیها نشستهاند و گوش میدهند و دوباره صحنه تاریک میشود. «آهای شیطان! این اسلام شکست نمیخورد». و بعد مستند شروع میشود.
مستندی در رابطه با واقعهی عاشورا و نقشی که در زنده ماندن اسلام داشته و... .یک خروار حرف دارم. کاش میشد توی یک مستند بیارمشون.
......................................................
پ.ن:1 تهیهکننده میپذیریم؛ دست به کیسه؛یا شاید هم نوکیسه!
پ.ن:2 تو کار فارسی نیستیما! عربی و انگلیسی.
پ.ن:3 اولویت با پیشنهادهایی است که زودتر... همین دیگه!
نظرات دیگران:
نظر