میپرسد: از این انفجار بیشتر ناراحت شدی یا انفجار سال پیش.
میگویم: صد البته از این انفجار و صدها البته از انفجار بعدی و صدها صدها البته از انفجارهای بعدی.
منتظرم بپرسد چرا ولی پیام میزند که سندتو آل بود خودت روناراحت نکن. یک دی دو نقطه هم بعدش.
با خودم میگویم این قدر بد بخت شدهایم که باید از هر انفجار ناراحت بشویم و فقط ناراحت و منتظر انفجارهای بعدی باشیم.
خودم جواب خودم را میدهم: بله که این قدر بدبخت شدهاید و تازه نمیدانی خیلیهم بیشتر بدبخت شدهاید وقتی اُرزه ندارید راه را برای ظهور آقایتان باز کنید. باید هم اینقدر بدبخت باشید.
نحن ابناء الحیدر درست. ما شیر بچهایم درست. ولی شیر بچه ها هم اگر آقایشان را بالا سر نداشته باشند تکه تکه میشوند. شغالها زندهشان نمیگذارند. همین شیربچه هارا... . همین ها.
یک سوال: دیگر بالاتر از این چه میخواهید. باور کنید دستشان به خود آقا نمیرسد که ... . زبانم لال. چه میگویم. گوشم کر. چه میشنوم. مزار پدر آقا را. ... . زبانم لال. گوشم کر
دیگر چه بکنند که آن رگغیرتی که میگویند شیعیان دارند به جوش بیاید. هان؟ چه بکنند.!
بالاتر از این؟
نظرات دیگران:
نظر