سفارش تبلیغ
صبا ویژن



1)
دیروز نمی دونستم آتیش دل یعنی چی

2)
چطور بدن این نازنین این عزیز را شستشو کنم . اگر تغسیل فاطمه با اشک چشم مجاز بود؛ آب را بر بدن او حرام می‏کردم . اگر دفن واجب نبود خاک را هم بر او حرام می‏کردم .حیف است این جسم آسمانی در خاک. حیف است این پیکر ثریایی در ثری، حیف است این وجود عرشی در فرش . اما چه کنم که این سنت دست و پا گیر زمین است . از تبعات زندگی خاکی . پس آب بریز اسماء کاش آبی بود که آتش این دل سوخته را خاموش می‏کرد, ای اشک بیا . بیا که اینجاست جای گریستن .

ای وای این تورم بازو از چیست ؟... این همان حکایت جگر سوز تازیانه و بازوست .خلایق باید سجده کنند به این‏همه حلم, به این همه صبوری . فاطمه؛ گفتی بدنت را از روی لباس بشویم .برای بعد از رفتنت هم باز ملاحظه این دل خسته را کردی؟ نازنین؛ چشم اگر کبودی را نبیند, دست که التهاب و تورم را لمس میکند . ای کسی که پنهان کاری را فقط در دردها و مصیبت هایت بلد بودی , شوی تو کسی نیست که این رازهای سر به مهر تو را نداند و برایشان در نخلستان های تاریک شب, نگریسته باشد . اینجا جای تازیانه نا مردان است و درآن زمان که ریسمان در گردن مرد تو آویخته بودند.

ای خدا این غسل نیست . این شستشو نیست . مرور مصیبت است . دوره کردن درد است .تداعی محنت است . ای وای از حکایت محسن, حکایت آن در و دیوار؛ حکایت آن میخ آهنین با بدن نحیف و خسته و بیمار ؛ حکایت آن آتش با آن تن تب دار؛ حکایت آن دست پلید با این گونه و رخسار؛ حکایت آن همه مصیبت با این دل بی قرار.آرامتر اسما؛ دست به سادگی از اینهمه جراحت عبور نمیکند, دل چطور این همه مصیبت را مرور کند .

چه صبری داشتی تو ای فاطمه ؛ و چه صبری داری تو ای خدای فاطمه . اینکه جسم است این همه جراحت دارد, اگر قرار به تغسیل دل بود چه می‏شد , این دل شرحه شرحه, این دل زخم دیده, این دل جراحت کشیده
خسته ام چقدر خسته ام
سید مهدی شجاعی / کشتی پهلو گرفته

(3
هنوز هم نمی دونم آتیش دل یعنی چی



علی ::: چهارشنبه 86/3/9::: ساعت 5:56 عصر

 نظرات دیگران: نظر



 
Yahoo mail