سفارش تبلیغ
صبا ویژن



گروه فیلم برداری به دنبال راوی که جوانی است بیست و پنچ، شش ساله در خرابه های بنت اجبیل می‌گردند.
صدای خرش خرش، جابجا شدن بتون آرمه های خورد خورد شده، زیر پای گروه تصویر برداری تنها صدا ایست که شنیده می‌شود.

از این ساختمان که نه از این تل بتون به آن‌ یکی تل بتون.
جوان حزب اللهی تعریف می‌کند که مردم بنت جبیل تا چندین روز حاظر نبودن از خانه هایشان خارج شوند.
دوربین از روی یک بلندی فضای باز کل شهر را نشان می‌دهد. فضایی که احتمالا تا یک ماه پیش نمی‌شد از پشت ساختمان های بلند نشان داد.

یک گوشه‌ی تصویر یک جوان حزب اللهی زیر آوار ها دنبال چیزی می گردد. خوب که دقت می کنی می‌بینی قرآن و مفاتیح الجنان‌ها را از زیر آوار ِ احتمالاً یک کتاب‌خانه‌ی شخصی خارج می‌کند. 
دوربین به خانه ای می‌رسد که پیداست صاحبانش تازه به آنجا رسیده اند.

الحمد الله علی السلامه.
نعمرهون من ژدید.
کلنا فدا السید حسن.
فدوا الشباب المقاومه. 
این ها صداها ایست که هر گوشه شنیده می‌شوند. 

یک زن مسن که متوجه شده است این گروه تصویر برداری از ایران آمده اند چیز هایی را تند تند می گوید که متوجه نمی‌شویم. مترجم ترجمه می‌کند. ما همه فدای مقاومت هستیم. ما همه فدای سید حسن نصر الله و امام خامنه ای هستیم . خانه هامان چه ارزش دارند. از اول می سازیمشان. بهتر از قبل.

مقداری دنبال زن بین خرابه‌های خانه اش می گردیم. پیر زن انگار بعد از کلی فکر کردن به نتیجه ای رسیده باشد رو به مترجم می گوید.
لمحمره کانت مثل هون.
خرمشهر هم مثل اینجا بود.
 



علی ::: دوشنبه 86/2/31::: ساعت 9:0 صبح

 نظرات دیگران: نظر



 
Yahoo mail